جدول جو
جدول جو

معنی زبان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

زبان کردن
(خوَ / خُ دَ)
زبان درازی کردن. (آنندراج) (ارمغان آصفی ج 2 ص 6). کنایه از زبان دراز کردن و سخن به درازی گفتن. (مجموعۀ مترادفات ص 191) :
شمعی که پیش روی چو ماه تو برکشند
از تیغ گردنش بزنم گر زبان کند.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان ستدن
تصویر زبان ستدن
زبان ستاندن، قول گرفتن، خاموش گردانیدن، وادار به سکوت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
تصور کردن، پنداشتن، شک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان دادن
تصویر زبان دادن
کنایه از قول دادن، وعده دادن، عهد و پیمان بستن برای مثال شما را زبان داد باید همان / که بر ما نباشد کسی بدگمان (فردوسی - ۸/۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
پنهان ساختن، نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان کردن
تصویر قربان کردن
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو یا گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ شَ / شِ کَ تَ)
ضرر کردن. خسارت کشیدن. (از ناظم الاطباء). متضرر شدن. ضرر دیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
زیان کردند خصمانت به طمع سود بسیاری
به طمع سود در طبع است نادان را زیان کردن.
قطران.
و قصد این عابدان مکن که زیان کنی. (قصص الانبیاء ص 149). داود گفت برویدو شمار کنید تا چه مقدار زیان کرده اند. (قصص الانبیاء ص 155).
از این معامله ار خود زیان کند کرمت
دلم ز خدمت تو وز خدای بیزار است.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 842).
فلک ستاره فروبرد و خور ز نور تهی شد
زمانه مایه زیان کرد و خود ز سود برآمد.
خاقانی (ایضاً ص 880).
کافرم من گر زیان کرده ست کس
در ره ایمان و طاعت یک نفس.
مولوی.
خداوند خرمن زیان می کند
که بر خوشه چین سر گران می کند.
سعدی (بوستان).
گر همه سرمایه زیان می کند
سود بود دیدن آن مشتری.
سعدی.
آنکه زیان می رسد از وی به خلق
فهم نداردکه زیان می کند.
سعدی.
، قبول خسارت و آسیب نمودن. (ناظم الاطباء)، ضرر وارد آوردن. خسارت رسانیدن:
نبندیم اگر بگذری بر تو راه
زیانی مکن برگذر بر سپاه.
فردوسی.
سپاه به سیستان زیانها کردند. (تاریخ سیستان). از هیچکس یک من کاه نستدند و هیچکس را به یک دانگ زیان نکردند. (تاریخ سیستان). و لشکر خویش را فرمود که بهیچ جای زیان نکنید. (تاریخ سیستان). و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمارگیر درنیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262).
ندزدم چیز کس کآن کار موش است
زیان کردن مسلمان را ز پنهان.
ناصرخسرو.
خود چه زیانت کند گربه قبول سگی
عمر زیان کرده ای، از تو شود محتشم.
خاقانی.
ولی هم ببخشایم ای نیکمرد
که سود تو ما را زیانی نکرد.
سعدی (بوستان).
، ضرر زدن. مضرت رسانیدن. مضر شدن. اذیت رساندن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گزند و آسیب رسانیدن: و چون [نهنگان] بدین شهر [به شهر بوصیر مصر] رسند طلسمی کرده اند که ضعیف باشد و هیچ زیان نتواند کردن. (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
مکن بر تن و جان زیان و ستم
همی از تو بینم همه باد و دم.
فردوسی.
شیر نر در کشور ایران زمین
از نهیبش کرد نتواند زیان.
فرخی.
تکمید تر، آن را که سود نکند زیان نکند و خشک آن را که زیان کند زیانی عظیم کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر آید حاجت مردم گرم مزاج را به خوردن این شراب [شراب سپید تنک] با آب و گلاب ممزوج کنند تا زیان نکند. (نوروزنامه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
گر گلشکر خوری به تکلف زیان کند
ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود.
سعدی (گلستان).
رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود، اتلاف کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ دَ)
خواجه، ابوالعلاء گنجوی. رجوع به ابوالعلاء گنجوی و نیز رجوع به مجمعالفصحا چ مصفا ج 1 ص 199 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
زبانه کردن آتش، اشتعال. التهاب. شعله کشیدن. زبانه کشیدن:
اختران فلک شرار شوند
کآتش خشم تو زبانه کند.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیان کردن
تصویر عیان کردن
آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فاسد کردن ضایع کردن، ویران کردن، نابود کردن هلاک کردن، خشمگین کردن، پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبانو کردن
تصویر قبانو کردن
نو کردن جامه لباس نو پوشیدن، بدولت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربان کردن
تصویر قربان کردن
فدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب کردن
تصویر کباب کردن
تهیه کردن کباب. یا کباب کردن کسی را. او را سخت اذیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباح کردن
تصویر صباح کردن
روز خوش گفتن روز بخیر گفتن تهنیت بامداد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبار کردن
تصویر غبار کردن
نرم کردن (خاک یا چیزی دیگر) سودن
فرهنگ لغت هوشیار
پایداری کردناستقامت ورزیدن، ثابت شدن پایدارماندن مداومت کردن مواظبت نمودن، ثبات ورزیدن مقاومت کردن، پایداری استقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابان کردن
تصویر تابان کردن
درخشان ساختن نورانی کردن روشن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تلافی کردن (خسارت و مانند آن)، استخوان شکسته را بستن و بحال اصل برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد کردن
تصویر زیاد کردن
افزاییدن افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحام کردن
تصویر زحام کردن
مزاحمت، فشار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان دادن
تصویر زبان دادن
وعده دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان ستدن
تصویر زبان ستدن
خاموش گردانیدن ساکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روان کردن
تصویر روان کردن
گسیل داشتن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان کردن
تصویر آسان کردن
سهل کردن تسهیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آباد کردن
تصویر آباد کردن
عمارت، عمران
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباه کردن
تصویر تباه کردن
اتلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اباء کردن
تصویر اباء کردن
سرپیچی کردن، سرپیچدن از، نپذیرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
خیال کردن، حدس زدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهان کردن
تصویر نهان کردن
اخفاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
برشمردن، بازگو کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
توختن
فرهنگ واژه فارسی سره